خلاصه داستان: اوزگه دختری که شش سال است بعنوان آشپز کار میکند و زندگی متوسط رو به پایینی داشته و آرات گیرایلی، ولیعهد یکی از ریشهدارترین و ثروتمندترین خانوادههای ترکیه با هم روبرو میشوند و خیلی زود عاشق هم شده و ازدواج میکنند. اوزگه با ورود به عمارت گیرایلیها، به یکباره از دنیای عشق به دنیای دسیسهها منتقل میشود. خشمهای ناگهانی شوهرش، جاهطلبی خواهرش و مرگ مشکوک ژاله، همسر آرات، مثل سایهای همیشه دنبال اوزگه خواهند بود…
خلاصه داستان: رویارویی بین اینسیلا، دستیار مطرود ناز و مته شروع به تغییر مسیر آینده ناز می کند، جایی که او همه چیز را با مته با اشتیاق سمی برنامه ریزی می کند.
خلاصه داستان: داستان در مورد یک تاجر معروف است که با تصمیم غیرمنتظرهاش برای ازدواج، همه را شگفتزده میکند و شروع به زندگی مشترک با خانوادهی یک مجری تلویزیونی به نام وردا یالدیز میکند. این تنظیم داستانی به نظر میرسد که میتواند موضوعاتی مانند دینامیک خانواده، تضاد سبکهای زندگی بین تاجر ثروتمند و خانواده مجری تلویزیون، و احتمالاً چالشها و موقعیتهای کمیک ناشی از زندگی مشترک آنها را بررسی کند.
خلاصه داستان: این سریال به داستان ناپدید شدن خانواده گولسوی در جادههای خطرناک پر از آزمونهای شور، اشتیاق، انتقام و قلدری میپردازد که یک شبه تغییر میکند.
خلاصه داستان: بهار، دمیر و آیسون مدام در آستانه خیر و شر آزمایش می شوند. سرنوشت هر کدام از آنها با انتخاب هایی که انجام می دهند رقم خواهد خورد. «بازیهای سرنوشت» مبارزه آیسون را روایت میکند که در مواجهه با امتحان خود، شر را انتخاب میکند و دمیر و بهار که خوبی را انتخاب میکنند و برای زنده نگه داشتن آن تلاش میکنند. هر کدام با انتخاب هایشان، طرفی از جنگ بین خیر و شر می شوند...
خلاصه داستان: سال ۱۹۹۸ الیف همسر رئوف چنار یکی از اساتید برجسته اقتصاد ترکیه توسط دزدی به نام نجیب تالان با چاقو کشته می شود. آن شب زینب (اویکو کارایل) مادرش را و کارا تالان (ایلکر کاللی) پدرش را از دست می دهد. کارا در یک شب بیخانمان و تنها میشود و قسم میخورد با دزدی از کسانی که زندگیش را نابود کردند، آنها را به سزای اعمالشان برساند..
خلاصه داستان: آیله داستان اصلان است که پسر خانواده ای پرجمعیت است و یک کلوپ شبانه را اداره می کند. یک مرد فوق العاده زیرک. او شخصیتی تاریک و مرموز است. روانشناس دوین وارد زندگی این مرد دشوار می شود و شدید می شود.
خلاصه داستان: به دلیل فوت همسر مصطفی که به اعدام محکوم شده است، دخترش جمره راهی پرورشگاه میشود و خانواده رونا مجبور میشوند وی را به فرزندی قبول کنند …