خلاصه داستان: زندگی ثروتمندترین و قدرتمندترین خانواده های استانبول. خدمتکاران آنها که در معرض رازها، رازها و جنایات پنهان شده در پشت درهای بسته این خانه ها هستند، اغلب بخشی از آنها می شوند.
خلاصه داستان: سلما که از دار دنیا فقط خواهرش لیلیم و ماشین قراضهی پدرش را داشت به هر دری میزد به بن بست میرسید تا این که ارثی به اون میرسد و به امید گرفتن این ارثیه از شهر وان به استانبول میآید ولی تنها راه گرفتن این ارثیه پیدا کردن شریکِدیگر این ارث یعنی مهران، عشق سابق وی بود. مهران و سلما در یک روز بدنیا آمدند و پیشگویی شد که بین این دو عشق بزرگی رخ خواهد داد. مهران یک روز بعد از آتشسوزی که تقصیرش را گردن سلما انداخته بودند به استانبول رفته بود و الان زندگی کاملا متفاوتی داشت…
خلاصه داستان: در یکی از مناطق ثروتمند استانبول، در یک سایت بوتیکی که خدمتکاران و کارفرمایانش زندگیی درگیر و پیچیده دارند، در سریال بحث هم در مورد اختلاف چشمگیر بین بالا و پایین قرار دارد.
خلاصه داستان: آدا در میان زنانی بزرگ شد که معتقدند از ازدواج با اولین مردانی که عاشق آنها می شوند خوشحال خواهند شد. اما زمانی که روزگار علاقه عاشقانه اش او را رها می کند، سفری چالش برانگیز و عاشقانه بین عشق و سرنوشت در انتظار اوست.
خلاصه داستان: اوزگور، صاحب رستوران ثروتمند، قرار ملاقات معمولی را به روابط جدی ترجیح می دهد. ازگی می خواهد ازدواج کند، اما در نهایت فقط مورد استفاده مردان قرار می گیرد. اوزگور موافقت می کند که نکاتی را برای دوستیابی به او ارائه دهد تا رابطه بعدی او با سردار به نتیجه برسد...
خلاصه داستان: زن و شوهری بعد از چندین سال زندگی مشترک از هم جدا می شوند. پس از آن، مرد ناگهان ثروتمند می شود و با شروع کار همسر سابقش با او، زندگی دوباره تغییر می کند.
خلاصه داستان: حیات یک دختر روستایی با پدر و مادر سختگیر است. او با رئیسش مورات در رابطه عاشقانه نفرت است. حیات پر از رازهایی است که می تواند شغل و رابطه او را خراب کند.
خلاصه داستان: فیلیزنها برای زنده ماندن در یکی از محله های فقیر نشین شهر تلاش می کند، او دختر بزرگ خانواده است و از زمانی که مادرشان آنها را ترک کرده و پدرشان به الکل معتاد است از پنج خواهر و برادر کوچکترش مراقبت می کند.
خلاصه داستان: نسه، یک زن خانه دار خوشحال اما ناکام، پس از ترک زندگی دانشگاهی برای خانواده و فرزندانش، تصمیم می گیرد به عقب برگردد و تحصیل در رشته پزشکی را تمام کند و پس از سال ها به دانشکده بازگردد.
خلاصه داستان: خود کرده را تدبیر نیست : روزی که آلیزه بدنیا میآید مادرش فوت میکند و پدرش سالیان سال بدون کمترین سختی او را بزرگ میکند، برای همین خیلی دختر لوس و خودخواهی بار میآید. آلیزه که با تصمیم پدرش برای ازدواج مجدد رسما دیوانه میشود، تصمیم میگیرد از پدرش انتقام بگیرد و …