خلاصه داستان: زینب، معلم موسیقی بود که پنج سال پیش همراه دو بچه ی کوچیکش و شوهرِ دکترش، احمد به یه خونه ی زیبا در شهرکی که به اونجا انتقالش داده بودن(از طرف محل کارش) نقل مکان کرد. زینب در روز تولدش یه آرزویی کرد. در پنج سال بعدی زندگیش همه چیزشو از دست داد